به مناسبت تشییع سردار فاطمی، اوس عبدالحسین برونسی؛ صاحب کرامات ویژه، به عنایت بی‌بی دو عالم(سلام‌الله‌علیها)


یکی از دوستان نقل می‌کرد:

چند سال پیش، شبی در عالم رؤیا دیدم که جلوی بیت رهبری ایستادم و منتظر ورود هستم.

همه رفقا یکی یکی میومدن و می‌رفتن تو. من اما، قرار بود از در مخصوص برم و مثلاً دیدار خصوصی داشته باشیم با آقـا.
همین جور رفقا رفتن تو و ما هم منتظر اون رابطی که قرار بود کارت ویژه رو بیاره، مونده بودیم.
زمان می‌گذشت و کم کم داشتم نگران می‌شدم. می‌دونستم ممکنه هر آن، درها رو ببندن و واویلا...
با خودم غُرغُر می‌کردم که باز این دوستان حزب‌اللهی ما بدقولی کردن! از دست‌شون حسابی دل‌گیر شده بودم!
یک آن، چشمم افتاد به ورودی حسینیه امام خمینی و دیدم یه پیرمردی اونجا دمِ در وایستاده.
ظاهر پیرمرد، ساده و کمی ژولیده بود؛ با یه لباس خاکیِ خاکی و یه شلوار رنگ و رو رفته. پیراهنش رو هم انداخته بود رو شلوارش!
دستش رو گذاشته بود رو سینه‌ش و با لبخند داشت به دونه دونه بچه‌ها خوش‌آمد می‌گفت.
با خودم گفتم: این، دیگه کیه؟! چی کاره است؟! اصلاً کی راهش داده اینجا؟! این چه سر و وضعیه؟!
هنوز خبری از رابط و کارت ویژه نبود! باید بی‌خیال آرزوی دیدار خصوصی می‌شدم.
واقعاً عصبانی شده بودم. داشتم برمی‌گشتم که یکی دستش رو گذاشت رو شونه‌ام.
برگشتم و دیدم همون پیرمرده است!
با یه لبخند دل‌سوزانه گفت: بیا با همین بچه‌ها برو تو حسینیه؛ همین هم از دستت می‌ره، ها!
با ناراحتی روم رو برگردوندم و جواب دادم: نه بابا! قرار بوده من برم دیدار خصوصی؛ برم حسینیه چی کار؟!
حقیقتش، بهم بر خوده بود و می‌خواستم برگردم خونه. داشتم می‌رفتم که توی دلم لرزید و یک صدایی گفت: "واقعه بخون".
این جمله رو با دلم شنیدم؛ نه با گوش‌هام! صدا، صدای پیرمرد بود. دست و پام شل شد.
برگشتم به پیرمرد نگاه کنم، که از خواب بیدار شدم...
ساعت‌ها بعد، فهمیدم که اون پیرمرد، شهید برونسی بوده؛ سرباز بی‌ادعای حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها)
و مهمان‌دارِ مخلص و صمیمی مهمانان حسینیه امام خمینی.

پساتحریر:
1. این دوست ما، آدم صادقی است؛ و بنده تنها کسی هستم که از خوابش اطلاع دارم؛ بنده هم به اطلاع پسر شهید ـ علی آقا ـ رسوندم. ایشون هم خیلی خوشحال شد و گفت: به مادرم می‌گم. ایشون خیلی خوشحال می‌شن.
2. برای اولین بار، در اردوی راهیان نور فروردین 89، ـ که افتخار روایت رو داشتم ـ این خاطره رو بازگو کردم؛ و البته چند روز پیش در یک جلسه خصوصی و در جمع رفقای بسیجی که بحث به حکمتِ بازگشتِ ایشون کشیده شده بود.
3. شهید بزرگوار برونسی، از اون شهدای صاحب کرامتی است که بارها بعد از شهادتش، بصورت فیزیکی و در همین عالم دنیا، دیده شده.
4. کتاب معروف "خاک‌های نرم کوشک" (اثر سعید عاکف) ـ که مورد اشاره و محبت حضرت آقـا قرار گرفته ـ رو حتماً بخرید و مطالعه کنید.